یک دنیای بهتر: چرا باید به این دو حزب برخورد کرد؟ میزان برخورد به سیاستهای این احزاب چه جایگاهی در سیاستهای حزب دارند؟ تا کجا باید به این احزاب پرداخت؟ تفاوت برخورد به حزب "حکمتیست" و "حزب کمونیست کارگری" کدام است؟ چه روندهای سیاسی متفاوت و مشابهی را طی میکنند؟
علی جوادی : حزبیت کمونیسم کارگری پس از مرگ منصور حکمت و انشقاق در صفوف حزب کمونیست کارگری دچار ضربات سنگینی شد. دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" شباهت چندانی در سیاست تاکتیکی٬ سبک کار و روشهای تشکیلاتی٬ و مکان اجتماعی با حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت ندارند. در این دوران ما شاهد یک تغییر ریل و انتقال اجتماعی به سوی جنبشهای اجتماعی طبقات دیگر و کمونیسم طبقات غیر کارگری و متناظر با آن نوعی دوری و گسست از کمونیسم کارگری را در این دو حزب مشاهده کرده ایم. خودشان هم کم و بیش به این تغییر ریل معترفند. از آن تحت عنوان "عبور از منصور حکمت" یاد میکنند. این یک روند گسست از کمونیسم کارگری منصور حکمت است. یک شیفت اجتماعی و سیاسی است. محصول نهایی تکوین چنین پروسه ای قرار گرفتن این احزاب در بستر اجتماعی متفاوتی در جامعه است. این یک دلیل عمده ضرورت برخورد به این دو حزب است. البته این جریانات ترجیح میدهند که ما کمونیستهای کارگری نسبت به تغییر ریل شان سکوت کنیم!؟ و چرا که نه؟ دلیل اصلی دیگر این است که این جریانات احزابی مدعی کمونیسم کارگری در جامعه هستند و بخشی از نیروهای سیاسی جامعه هم به این جریانات به این عنوان برخورد میکنند. نتیجتا برای ما روشن کردن مواضعمان نسبت به این دو جریان و روشن کردن نیروهای کمونیسم کارگری در جامعه نسبت به ماهیت این جریانات یک رکن اساسی تقویت و تحکیم حزبیت کمونیسم کارگری است. یک رکن احیای حزبیت کمونیسم کارگری پرداختن به این دو حزب است.
سرنوشت این احزاب برای ما مهم است. ما نمیخواهیم نیروهایی که دورانی تحت پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت به فعالیت کمونیستی مشغول بودند٬ اکنون نیروی ذخیره جریانات چپ غیر کمونیستی کارگری شوند. به حداقل رساندن ضربات این چپ رادیکال به جنبش کمونیسم کارگری یک وظیفه ماست. تا همینجا هم جنبش ما ضربات سنگینی را از این بابت متحمل شده است. هدف ما از برخورد به این جریانات خنٽی کردن این ضربات و جلوگیری از تکوین چنین تغییر ریلی است. برای ما سرنوشت هر رفیق کمونیستی که خود را فعال جنبش کمونیسم کارگری میداند مهم است. این نیروها به سادگی بدست نیامده اند که بسادگی بگذاریم به نیروی ذخیره جنبشهای اجتماعی دیگر تبدیل شوند. ما برای هر تک سنگری در این پروسه می جنگیم.
پرسیده اید تا کجا به این اهداف باید پرداخت؟ بنظرم تا آنجائیکه امیدی به تغییر ریل و گسست نیروها و فعالینی که خود را کمونیست میدانند٬ اما به اشتباه در این احزاب بسر میبرند. تا زمانیکه این جریانات خود را تحت قالب کمونیست کارگری به جامعه عرضه میکنند و نیرویی به این جریانات از این سر متوهم است. و بالاخره تا زمانیکه حزب و خط ما به جریان مسلط در کمونیسم کارگری تبدیل شود.
جریان مسلط بر دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" علیرغم تفاوتهای ظاهری در سیاست و تاکتیک در اساس به بستر مشترک اجتماعی متفاوتی از کمونیسم کارگری تعلق دارند. این ویژگی مهمترین خصیصه متصل کننده گرایشات حاکم بر این دو جریان است. ماهیت اجتماعی مشترک این جریانات را باید از فرای تفاوتهای ظاهری تشخیص داد. جدایی از پایه اجتماعی کمونیسم کارگری وجه مشترک این دو جریان است. تفاوتهای سیاسی و تاکتیکی یکی را به سنت جنبش ناسیونالیسم پرو غربی و دیگری را به جریان ملی – اسلامی نزدیک میکند. تکوین این تغییر و تحولات کاملا ماهیت و تعلق سیاسی – اجتماعی این جریانات را تغییر خواهد داد.
آذر ماجدی: بعنوان یک حزب سیاسی درگیر در مبارزه طبقاتی برخورد به احزاب اپوزیسیون و سیاست های آنها یکی از وظائف دائمی ما است. نقد سیاست ها و مواضع احزاب و جریانات اپوزیسیون یک وجه مهم از فعالیت حزبی ما را تشکیل می دهد. بعلاوه، جایگاه این دو حزب برای ما ویژه است. این احزاب موسوم به کمونیسم کارگری هستند، این مساله ابهامات و سوالات بسیاری را در مقابل جامعه و طبقه کارگر قرار می دهد. لذا برای ما اهمیت دارد که جایگاه آنها را روشن کنیم.
سیاست های حاکم بر این احزاب اکنون هیچ ربطی به جنبش کمونیسم کارگری و منصور حکمت ندارد. سیاست ها، مواضع، سبک کار و سیاست تشکیلاتی آنها منبعث از جنبش چپ رادیکال غیر کارگری است. بنابراین یک تناقض میان اسم و محتوای خط و سیاست این احزاب وجود دارد. این مساله دارای اهمیت بسیار است و این بعهده ما، بعنوان یک حزب کمونیست کارگری است که این تناقض را توضیح دهیم و جایگاه این احزاب را روشن کنیم.
این دو حزب هر دو به جنبش چپ غیرکارگری متعلق هستند. هر دو به صراحت از منصور حکمت عبور کرده اند، در عین حالیکه خود را تنها حزب کمونیست کارگری می دانند. به این اعتبار ما مواضع و سیر توسعه و تکامل این دو حزب را با دقت دنبال می کنیم و سیاست های آنها را نقد می کنیم. اما این دو حزب یک روند یکسان تغییر و تحول را از سر نگذرانده اند.
حزب کمونیست کارگری به یک حزب پوپولیست ضد رژیمی بدل شده و از این رو در دام یک پراگماتیسم اپورتونیستی گرفتار آمده است. در ضدیت با رژیم اسلامی در برخی مواضع، بطور مثال در مساله فلسطین، در کنار ناسیونالیسم پرو غرب قرار می گیرد، و در برخی موارد، فرضا خیزش آذربایجان، در کنار ناسیونالیسم قومی. این نوسانات که از حاکمیت پوپولیسم ضد رژیمی بر این حزب، ناشی میشود جایگاه متفاوتی نسبت به ح ک ک حکمتیست به این حزب می دهد.
حزب دیگر عملا افقی برای تغییر بنیادی جامعه ندارد. این تغییر را امکانپذیر نمی داند. در رجعت به تزهای انقلاب دو مرحله ای، سیاست های بسیار راستی را اتخاذ کرده است. بعضا به دام آنارشیسم می افتد و بعضا سیاست هایی کاملا راست بر می گزیند. یک وجه مشخصه این حزب، نداشتن یک افق روشن و بلند پروازانه برای انقلاب کارگری و سوسیالیسم است. این شمایی از تفاوت های این دو حزب است که در برخورد ما خود را نشان می دهد.
در آخر باید اشاره کنم که برعکس برخی که برخورد به این احزاب را به زیان جنبش کمونیسم کارگری ارزیابی می کنند، بنظر من از قضا باید کاملا بر این احزاب متمرکز شد و کلیه سیاست های آنها را نقد کرد. تنها راه روشن شدن تفاوت ها و تیز شدن و شفاف شدن مبارزه طبقاتی و پیشروی جنبش کمونیسم کارگری در گرو این کار است.
سیاوش دانشور: مسئله ما برسر سرنوشت کمونيسم کارگرى و آينده آنست. حزب ما تلاش دارد حزب شايسته و ذيصلاح اين جنبش باشد و به اين عنوان اجتماعا شناخته شود. به اين معنى دو رکن براى ما اساسى اند: اول هويت فکرى و سياسى مارکسى و کمونيستى کارگرى حزب٬ و دوم حزبى جايگير و فعال در جنبش کارگرى. هر دو اينها براى ما به يک اندازه اهميت دارند و هرکدام بدون ديگرى معنى سياسى و طبقاتى خود را از دست ميدهند. دراين جدال که اساسا برسر بميدان کشيدن طبقه کارگر زير پرچم کمونيسم کارگرى براى کسب قدرت سياسى است٬ مخالفين اصلى ما جنبشهاى طبقات دارا هستند. همينطور ما با مدعيان مارکسيسم و گرايشات ديگر در جنبش کارگرى و خصوصا احزابى که بنام "کمونيسم کارگرى" خود را معرفى ميکنند کار داريم. يک حزب سياسى دست راستى مشکل ويژه اى براى ما درست نميکند. نشان دادن چهره عريان ضد کارگرى اش ساده است. اما برخورد با احزابى که به نام "کارگر و سوسياليسم و انقلاب" همان سياستها را در زرورق چپ ميبرند به همين سادگى نيست. اين همواره محتمل است که يک جنبش واحد طبقاتى احزاب مختلفى بيرون دهد. اما بايد خصوصيات پايه اى اين جنبش واحد طبقاتى را هم داشته باشند. اين خصوصيات دراساس فکرى٬ سياسى٬ و پراتيکى اند. ما احزاب را نه آنطور که خود ادعا ميکنند بلکه براساس پراتيک واقعى آنها ميسنجيم. به همين دليل بعنوان يک حزب مارکسيست و کارگرى بايد به اين احزاب و مدعيان ديگر برخورد فعال داشت و همواره نشان داد سياستهاى شان تا چه حد به کمونيسم و کارگر و مارکسيسم دور است يا نزديک است. اين يک شرط تيز کردن تمايزات اجتماعى ماست.
امروز سياستهاى واقعى اين جريانات دارد پوسته نازک و صورى کمونيسم کارگرى را کنار ميزند. سياستهاى مشخص و مکتوب آنها و عملکردشان در جنبش طبقاتى – مستقل از اينکه کلا بى ربط اند و يا دنباله رو سنتهاى غير کارگرى اند- عکس سياسى و واقعى آنها را بدست ميدهد. اين روند بايد به فرجام قطعى برسد. مادام که اين جريانات بناحق نام کمونيسم کارگرى را يدک ميکشند و با پشتوانه آتوريته سياسى و فکرى منصور حکمت تلاش دارند سياستهاى راست خود را پيش ببرند٬ بايد تناقض اين سياستها را با کمونيسم کارگرى و سنت کارگرى و مارکسيستى منصور حکمت نشان داد.
دو حزب موجود عليرغم سياستهاى بظاهر متفاوت از يک سنت فکرى و سياسى غير کارگرى تغذيه ميکنند و روشهاى سياسى و تشکيلاتى و تبليغاتى شان کمابيش يکسان است. اين جريانات کمونيسم هاى حاشيه اى و عتيق ايران آنند که بازسازى شدند و هنوز در سازشى صورى با ادبيات کمونيسم کارگرى هستند. جدائى اينها از کموينسم منصور حکمت شروع شده و بدرجه اى که مستقلا روى پاى خودشان مى ايستند اين جدائى عميق تر و همه جانبه تر ميشود. در موارد زيادى اين جريانات با نمونه هاى شناخته شده تر چپ راديکال ايران غير قابل تفکيک اند. اينکه دراين جايگاه چه تفاوت ميکروسکوپى دارند ثانوى است. اگر سياستهاى حاکم رهبرى کنونى اين احزاب ترسيم کننده آينده سياسى کادرهاى آنها باشد٬ اين جريانات با بحرانهاى خرد کننده روبرو خواهند شد. چپ راديکال ظرفيت تاريخى اش را از دست داده است و اشکال بازسازى شده اش در دنياى امروز بشدت مهجور و فرقه اى است. کمونيسم ايندوره تنها ميتواند کمونيستى براستى انقلابى و کارگرى و مارکسى باشد. ما بايد تفاوت اجتماعى و طبقاتى اين نوع کمونيسم را با حکيم باشى هاى سوسياليست که تاريخا به وفور وجود داشته اند عميقا و مستدل و سياسى نشان دهيم. اين يک رکن اساسى تامين استقلال سياسى و طبقاتى کارگر در جدال برسر قدرت سياسى و آينده جامعه است.
یک دنیای بهتر: قطعنامه حزب در برخورد به دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" یکی از اسناد مهم حزب در این پلنوم است. تفاوت اصلی مواضع اتخاذ شده در این قطعنامه با موضعی که در اولین جلسه کادرها در نزدیک به دو سال پیش گرفته شد٬ کدام است؟ آیا این موضع نقدی به آن مواضع است؟ چه تغییر و تحولاتی چنین موضع متفاوتی را توضیح میدهند؟ مگر این احزاب چه تغییراتی در این مدت کرده اند؟
علی جوادی: تغییر مواضع نسبت به این جریانات را در اساس باید در تغییر و تحولات خود این جریانات و شتاب این تحولات و همچنین تغییر و تحولات ما جستجو کرد. هم این جریانات تغییر کرده اند و هم ما تغییر کرده ایم. این جریانات هر چه بیشتر از کمونیسم کارگری دور شده اند. ما هر چه بیشتر به سیاستهای پایه ای کمونیسم کارگری منصور حکمت متکی شده ایم و بر آن مبنا حرکت کرده ایم. نتیجتا ما شاهد یک جدایی و گسست از هر دو طرف هستیم. تفاوتهایمان عمیق تر شده است. مواضع کنونی ما نسبت به این جریانات اکنون روشن تر و همه جانبه تر شده است. تمایزات در سطوح متفاوت تری قابل مشاهده هستند. این تغییر و تحولات سیاسی معمولا یک شبه صورت نمیگیرند. محصول یک پروسه سیاسی و تاریخی است. ما مارکسیستیم و به پروسه موضعگیری خودمان نیز با دیدی تاریخی و مادی نگاه میکنیم و آن را در بستر تغییر و تحولات سیاسی خود و دیگران قضاوت میکنیم. ما دو معیار در برخورد به خودمان و دیگران نداریم. به این اعتبار مواضع گذشته ما نسبت به این جریان حق مطلب را اکنون در برخورد به این جریانات بیان نمیکند.
قطعنامه های دو سال پیش ما علیرغم نقد جدی به سیاستهای حاکم بر این جریانات مجموعا آنها را نیرویی در کمونیسم کارگری قلمداد میکرد. تغییر و تحولات این جریانات هر چه بیشتر به دوری آنها از کمونیسم کارگری منتج شده است. ما معتقدیم ادامه روند کنونی این جریانات را تماما به نیرویی از جنس دیگر تبدیل خواهد کرد. این پروسه ای در حال تکوین است. گرایشی که سکان این احزاب را در حال در دست دارد جریانی متعلق به چپ سنتی و رادیکال است. این گرایش در چند سال اخیر توانسته است بخشهای هر چه گسترده تری از بدنه و پیکره این دو حزب را به جنس خودش تبدیل کند. البته این پروسه بدون مقاومت طی نشده است. یک محصول مقاومت در مقابل این روند جدایی ما از حزب کمونیست کارگری و همچنین جدایی رفقای "کانون دفاع از کمونیسم" و "کانون مبارزان کمونیست" از حزب حکمتیست است. در پشت این جدالهای سیاسی یک کشمکش و جدال طبقاتی و اجتماعی قرار دارد.
ارزیابی از احزاب سیاسی نمیتواند به بررسی مواضع سیاسی و یا تاکتیکهای آنها محدود شود. احزاب صرفا مجموعه ای از سیاستها نیستند. یک تشکیلات قبل از هر چیز ابزار پیشبرد سیاست و سنت معینی در یک جنبش اجتماعی است. از طرف دیگر باید توجه داشت که جایگاه و مکان اجتماعی و سیاسی احزاب الزاما ٽابت نیست. احزاب تغییر میکنند. چیزی هستند و چیز دیگری میشوند. رابطه احزاب سیاسی با تاریخ مادی و جامعه لایتغیر نیست. شاید یاد آوری تغییر و تحولاتی که منجر به شکل گیری تحزب کمونیسم کارگری شد در این بررسی کمک کننده باشد. شکل دادن به حزب واحد کمونیسم کارگری در دوران منصور حکمت در عین حال مستلزم یک تغییر و شیفت اجتماعی و سیاسی و جنبشی بود. چرا که "مارکسیسم انقلابی جریان حزبی و سازمانی سوسیالیسم کارگری ایران نبود٬ بلکه از نظر اجتماعی انتهای رادیکال چپ ایران بود. چپ ترین جناح آن بود. ... جریان مارکسیسم انقلابی در تقابل با تمام روایات خرده بورژوایی و بورژوایی از مارکسیسم٬ مدافع ارتدوکسی مارکسیسم و تفسیر لنینی از تئوری مارکس بود. اما این جریان همچنان ایستگاه آخر رادیکالیزه شدن چپ رادیکال ایران بود. حوزه فعالیت اجتماعی این جریان همان بود." (منصور حکمت : حزب کمونیست٬ کومه له و کمونیسم کارگری٬ اوت ١٩٩٠) با تسلط دو گرایش چپ رادیکال بر دو حزب موسوم به کمونیست کارگری ما در عین شاهد یک تغییر شیفت و تغییر جایگاه و مکان اجتماعی این جریانات شدیم. این آن پروسه ای است که قطعنامه ما به آن اشاره دارد. تغییر و تحولات این جریانات را از این دیدگاه مورد قضاوت قرار میدهد.
آذر ماجدی: در آن مقطع ارزیابی ما از این دو حزب تا حدودی متفاوت بود. علیرغم نقدی که به مواضع و خط حاکم بر این دو حزب داشتیم، این احزاب را درون جنبش کمونیسم کارگری ارزیابی می کردیم. اکنون نزدیک به دو سال از این تاریخ گذشته است. این احزاب طی این دو سال روندی را که پس از مرگ منصور حکمت و بویژه پس از انشعاب 2004 آغاز کرده بودند، به نهایت منطقی خود رسانده اند.
طی این مدت عبور از منصور حکمت تکمیل شده است. منصور حکمت اکنون برای این احزاب یک پوشش، یک اسم و عکس و یک تور نجات بیش نیست که به آنها یک ظاهر رادیکال می دهد. این قطعنامه در نقد قطعنامه پیشین نیست، بلکه تحول و دگردیسی این احزاب را منعکس می کند. هیچ پدیده ای ساکن نیست. در آن مقطع هنوز این دگردیسی کامل نشده بود، هر چند که طلیعه های حاکمیت تمام و کمال سیاست های چپ غیرکارگری بر آنها را می شد تشخیص داد.
مساله ای را که باید به آن توجه داشت، رابطه یک جنبش با احزابی است که این جنبش را نمایندگی می کنند. ما با حرکت از این زاویه و با توجه به موقعیت و سیاست های هر یک از این دو حزب، در هر مقطع این احزاب را ارزیابی کرده ایم. روند گسستی که دو سال پیش تا حدودی طی شده بود، اکنون دارد به نقطه تکامل می رسد. این قطعنامه ای کاملا ابژکتیو است که بر مبنای ارزیابی سیاست ها، مواضع، پراتیک و تحول این دو حزب تبیین شده است.
یک فاکتور دیگر، وجود حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. طی این مدت پدیده دیگری شکل گرفته و یک روند تحکیم و تثبیت را طی کرده است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری اکنون بعنوان یک حزب کمونیسم کارگری، حزبی که پرچم تئوری، خط و سبک کار منصور حکمت را بلند کرده، به رسمیت شناخته شده و خود را تثبیت کرده است. این پدیده نیز باید در ارزیابی از احزاب موسوم به کمونیسم کارگری در نظر گرفته شود. اکنون میتوان به روشنی در مقابل طبقه کارگر و جامعه تفاوت های این حزب با دو حزب دیگر را تصریح کرد. این تفاوت ها در مواضع و سیاست و سبک کار کاملا روشن است. در چنین شرایطی قطعنامه مذکور موضوعیت بسیار بیشتری خواهد داشت. نقد و افشای دو حزب موسوم به کمونیسم کارگری در یک خلاء مطرح نمیشود. تفاوت ها را میتوان بشکلی کنکرت و ابژکتیو نشان داد و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را بعنوان حزب کمونیست کارگری منصور حکمت به جامعه معرفی کرد.
سیاوش دانشور: اين سياست ما در يکسال گذشته مرتبا تيزتر شده است و دراين پلنوم به مصوبه تبديل شد. دنبال کردن ساده نشريات ما نشان ميدهد که حزب همواره چپ راديکال را دراين دو حزب که ادعاى "کمونيسم کارگرى" دارند نقد کرده است و بيشتر نقدها هم يا با سکوت برگزار شده است يا اگر جوابى شنيده ايم اساسا تعرض شخصى و غير سياسى و نمايش ادبيات غير کمونيستى بوده است.
در مورد تفاوت اين سياست با قطعنامه کنفرانس اول- که اين احزاب را جزئى از جنبش کمونيسم کارگرى تصور ميکرد- روى دو نکته ميتوان تاکيد کرد: اول٬ اين احزاب تغييرات فاحش کرده اند. پراتيک واقعى آنها دراين دو سال بهترين محک داورى آنهاست. يکى تبديل به حزب مسلمانان سابق و نهادى صرفا تبليغاتى و فرقه اى تبديل شده است و ديگرى روى تناقضات استراتژى و سياستهايش زمينگير شده است. هر دو راسا اصرار دارند با "سياست ورزى" از کمونيسم کارگرى عبور کنند و جريانى را شکل دهند که منطبق با اهداف واقعى شان است. ما هم از جريانى که به پشت سرش نگاه کرد و تلاش کرد سنگرها را دوباره بپا کند و منتقد جدى خط مشى و سياست و متد نظاره گر و غير انقلابى و پاسيفيستى اين جريانات بود٬ تغيير زياد کرده ايم. خطوط فکرى و سياسى ما صيقل يافته اند. ما بيرحمانه بر اشتباهات و کمبودهاى جنبش مان نور انداختيم و تلاش کرديم مسئولانه ماتريال انسانى اين جنبش را جمع کنيم. ما در مقابل کل اين روند تخريب و انهدام و پسروى سياسى و فرهنگى٬ تلاش کرديم اصول کمونيستى و تحزب سياسى و انقلابى و کارگرى را احيا کنيم. در عين حال که تمايزات فکرى و سياسى مان را با نقد اين ديدگاهها طرح ميکنيم٬ همزمان بعنوان سنتى متمايز و اجتماعى و کارگرى کارمان را پيش برديم. امروز هر ناظر بيرونى مستقل از اينکه راجع به ما چه فکر ميکند تفاوتهاى ما را ميبيند. دوم٬ تبئين ما در کنفرانس اول نادقيق بود. ما فرصتى ميخواستيم که بعنوان يک جريان مسئول و غير سکتاريست اين سياست را هم در عمل بيازمائيم. شکست و پيروزى براى ما دراين زمينه٬ هر دو٬ ما را در موقعيتى قرار ميداد که يکى از اهداف مرحله اى ما بعنوان يک حزب جديد بود. اما بسيار بسرعت اين تبئين دقيق و اصلاح شد. بويژه اين تبئين نه زاويه نقد ما را کمرنگ کرد و نه در پراتيک واقعى ما در جامعه و جنبش کارگرى تاثير تعيين کننده اى گذاشت.
به هر حال٬ اعلام اين سياست بصورت مصوبه حزبى حتى دير هم بود. چون قبلتر اين سياست بر روش برخورد رهبرى حزب ما ناظر بود. اما نهايتا محصول يک بررسى ابژکتيو از پراتيک اين احزاب و نقد سياستهائى که اتخاذ شدند٬ تدقيق چهارچوب فکرى و سياسى حزب٬ و پيشروى خود ما بعنوان يک جريان متمايز متکى به کمونيسم منصور حکمت است.
یک دنیای بهتر: به دو مساله باید پاسخ داد: ١- زمانی حزب بر این نظر بود که این احزاب در صفوف کمونیسم کارگری قرار دارند. خواهان متحد کردن صفوف کمونیسم کارگری بود. چه تغییراتی صورت گرفته است؟ آن پروژه چه تغییراتی کرده است؟ ٢- ما در دوران اعلام فراکسیون اعلام کردیم که بخش عمده قطعنامه های حزب را قبول داریم. با شدت گرفتن انتقادات ما به دو جریان حاکم بر این احزاب گاها پرسیده میشود که پس مساله سیاستهای مشترک چه شد؟ این تغییر سیاست را چگونه توضیح میدهید؟
علی جوادی : به بخش اول سئوال به درجات زیادی در پاسخ به سئوالات پیشین پاسخ دادم. بطور خلاصه این احزاب هر چه بیشتر از کمونیسم کارگری دور شده اند٬ ما هم هر چه بیشتر تلاش کرده ایم حزبیت خود را در بطن و در بستر سنت کمونیسم کارگری بازسازی کنیم. ماحصل چنین پروسه ای دوری بیشتر ما از این جریانات و این جریانات از ماست. ما هر بیشتر نسبت به هم بیگانه میشویم. اما پروژه اتحاد صفوف کمونیسم کارگری بنظر من کماکان یک پروژه معقول و کمونیستی است. هر کمونیستی و به این اعتبار ما فعالین حزب اتحاد کمونیسم کارگری خواهان متحد کردن و شکل دادن به صف واحد کمونیسم کارگری هستیم. مساله در هر زمان بر سر نیروهای دربرگیرنده چنین پروژه ای است. دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" دیگر واجد شرایط لازم برای چنین پروژه ای نیستند. ما اعلام کرده بودیم به این پروژه تا زمانیکه خلافش به ما اٽبات نشود پایبند هستیم. تحولات دو سال اخیر به ما نشان داده شد که این جریانات بیشتر از تصورات اولیه ما از این سنت فاصله گرفته اند. رهبری کنونی حزب اکس مسلم کنونی که بسرعت نشان داد که فاقد خصوصیات لازم برای چنین پروژه ای هستند. رهبری حزب حکمتیست هم پس از یک کش و قوس و طی شدن پروسه ای نزدیک تر نشان داد که نیروی چنین جنبشی و امری نیستند. به این اعتبار ما اکنون پروژه اتحاد با این احزاب را از دستور خارج کرده ایم. به ما و به جامعه نشان داده شد که این جریانات نیروی مادی چنین امری نیستند. اما من بر نفس اتحاد صفوف کمونیسم کارگری بر خط منصور حکمت کماکان تاکید دارم. مساله سر و سامان دادن به صفوف کمونیسم کارگری یک مساله جدی است.
اما در مورد قسمت دوم سئوالتان باید بگویم که درست است ما اعلام کردیم که اکٽریت عظیم قطعنامه های صادر شده در حزب کمونیست کارگری را قبول داریم. اشاره به واقعیتی است. من هنوز هم ٩٠% قطعنامه های حزب کمونیست کارگری تا زمانیکه در این حزب بودم را قبول دارم. بخش عمده این قطعنامه ها محصول کار منصور حکمت است. ما پرچمدار این کمونیستیم. قطعنامه هایی هستند که ترسیم کننده سیمای کمونیسم کارگری منصور حکمت هستند. آن بقیه هم بیشتر قطعنامه هایی هستند که در دوران پس از مرگ منصور حکمت و در متن کشمکشهای درونی این حزب به تصویب رسیدند. ما در یک نگرش انتقادی نظرمان را در مورد بسیاری از این قطعنامه ها روشن کردیم. اما باید به این دوستان تذکر داد که مساله واقعی این است که رهبری حزب اکس مسلم اکنون حتی نمیتواند ادعا کند که ٩٠% قطعنامه های آن تاریخ حزب کمونیست کارگری را قبول دارند. من میپرسم آیا این حزب امروز قطعنامه مذهب زدایی را قبول دارد؟ پروژه اکس مسلم در تقابل اساس پروژه مذهب زدایی است. آیا این حزب قطعنامه کنگره سوم در زمینه "حزب و قدرت سیاسی" قبول دارد؟ آیا این حزب امروز قطعنامه سناریوی سیاه و مخاطرات ناشی از سرنگونی رژیم اسلامی را قبول دارد؟ آیا این حزب قطعنامه تحریم تجاری را قبول دارد که معتقد است تحریم تجاری مستقل از تاٽیر آن بر بی ٽباتی رژیم اسلامی باید به عنوان یک سیاست ضد انسانی مورد نقد جدی ما قرار گیرد. آیا این حزب اکنون منشور آزادیهای سیاسی خود را قبول دارد؟ آیا این حزب قطعنامه سیاسی کنگره سوم حزب را قبول دارد؟ آیا این حزب قطعنامه فلسطین سال ٢٠٠٢ را قبول دارد؟ واقعیت این است که اتفاقا یک رکن تغییر و تحول در صفوف حزب کمونیست کارگری زدن زیر قطعنامه ها و سیاستهای دوران منصور حکمت است. این حزب دیگری است.
اما مساله تنها بر سر قبول و یا عدم قبول قطعنامه ها نیست. ما همان زمان که اعلام میکردیم اکٽر قطعنامه های حزب کمونیست کارگری آن دوران را قبول داریم در عین حال تاکید میکردیم که قطعنامه ها و توصیه ها و پروژه های منصور حکمت روی زمین مانده است. ما از "رخوت و رکود" پروژه های حزبی صحبت میکردم. همان تاکید و انتقادی که منصور حکمت در زمان حیات خودش به حزب کمونیست کارگری داشت. ما برای تامین ملزومات پیروزی کمونیسم کارگری تاکید میکردیم اما لیدر آن حزب به دنبال "آمپول" زدن بود. اکنون که سخنرانی منصور حکمت در زمینه "فاصله حرف و عمل" منتشر شده٬ با روشنی بهتری میتوانیم نشان دهیم زمانیکه پروژه های کمونیستی در حزبی به رخوت و رکود کشیده میشوند٬ پروژه های راست و چپ سنتی جای آن را می گیرند. پروژه های طبقات دیگر جایگزین میشوند.
ما تاکید داریم که اتفاقا حزبی از جنس ما ادامه سنت حزبیت کمونیسم کارگری منصور حکمت است. ببینید ما نواقص و کمبودهای زیادی داریم. اما عبور از کمونیسم منصور حکمت یکی از این ضعفها و کاستی ها نیست. ما میخواهیم به حزبیتی شکل دهیم که جامعه و طبقه کارگر در سیمای آن حزب سیاسی کارگران مورد نظر منصور حکمت را ببیند. حزبی برای تصرف قدرت سیاسی٬ حزبی اجتماعی٬ حزب سیاسی کارگران.
یک دنیای بهتر: این قطعنامه بر وجود و جدال گرایشات در حزب کمونیست کارگری اشاره میکند. گرایشاتی که در حاشیه و در خفته به بقاء خود ادامه دادند و در شرایط سیاسی متحول جامعه و در "زلزله سیاسی" پس از مرگ نابهنگام منصور حکمت فعال شدند. واقعیت این است که این گرایشات هیچگونه نقشی در تعیین سیاستها و افق و برنامه حزب نداشتند نتیجتا یک سئوال این است که وجودشان را چگونه میتوان در این دوران تشخیص داد؟ در چه سیاستی؟ در چه پراتیکی؟ آیا حزب کمونیست کارگری به این حساب "حزبی چند بنی" بود؟ ابعاد نفوذ و میزان عملکرد این گرایشات در حزب را چگونه ارزیابی میکنید؟ تفاوت ها و تشابهات این گرایشات با گرایشات در حزب کمونیست ایران کدامند؟
آذر ماجدی: این گرایشات هیچگونه بروز علنی در حزب نداشتند. در حاشیه به حیات خود ادامه می دادند. بعضا بروز این گرایشات را در پراتیک حزب می شد تشخیص داد. سیاست های تبیین شده و نقشه عمل ها بدرست پیش نمیرفت. بطور نمونه در رابطه با دو تشکیلات خارج و داخل کشور، می شد این "فاصله حرف و عمل" را کاملا تشخیص داد. نقشه عمل های فعالیت که همگی توسط منصور حکمت طرح ریزی می شد، در بسیاری موارد به یک پراتیک دیگری منجر می شد. آن هدف اصلی بدست نمی آمد. بنظرم در پراتیک، این گرایشات دیگر بودند که عمل می کردند. این یک پروسه آگاهانه و توطئه نبود. بهیچ وجه. بلکه نقشه عمل ها و سیاست ها آنگونه که گرایشات مختلف درک می کردند به عمل در می آمد. این یکی از مسائل همیشگی در حزب بود.
البته در یک مقطع سیاسی متحول در جامعه، یک گرایش چپ غیر کارگری بخود هویت داد، تلاش کرد به جلوی صحنه بیاید و سریعا این پروسه منجر به استعفای حدود صد عضو و کادر از حزب شد. بقدرت رسیدن خاتمی و آغاز جنبش باصطلاح اصلاحات یک گرایش را فعال کرد و با خود برد. همراه به صحنه آمدن جنبش توده ای برای سرنگونی گرایش ضد رژیمی سرنگونی طلب فعال شد. فعال اصلی و سخنگوی این گرایش حمید تقوایی بود. مجادلات و مباحثات منصور حکمت با حمید تقوایی و بخشی از کمیته مرکزی با او در اسناد حزب موجود است. مباحث مربوط به شعار جمهوری سوسیالیستی و سپس مبحث معروف به سلبی – اثباتی جدال این دو گرایش را بیان می کند. (علاوه بر نوشته های مربوط به شعار جمهوری سوسیالیستی، نوار مربوط به همین مبحث در پلنوم نهم حزب موجود است.)
بنظر من حزب کمونیست کارگری در زمان حیات منصور حکمت یک حزب چند بنی نبود. چرا که گرایشات دیگر کاملا حاشیه ای و خفته بودند. در حزب کمونیست ایران نیز مجادلات زمانی حاد و تند شد و به استعفای منصور حکمت و بخش وسیعی از کادرهای حزب منجر شد که گرایش ناسیونالیست قومی تحت تاثیر شرایط متحول دنیا و بخصوص منطقه، بسیار فعال شده بود و گرایش مرکز کاملا هر گونه افقی را از دست داده بود. بخشی از این گرایش مرکز به حزب کمونیست کارگری منتقل شد.
یک دنیای بهتر: قطعنامه کماکان فاصله ای میان گرایش چپ رادیکال در این احزاب و موجودیت و کلیت این احزاب قائل است. از یک روند و پروسه تغییر و تحول صحبت شده است. صحبت از گرایش حاکم بر این احزاب است. تفاوت چیست؟ آیا این احزاب در برگیرنده گرایشات متعددی هستند؟ آیا امید به هرگونه تغییرو تحولی به نفع کمونیسم کارگری در این احزاب از بین رفته است؟ آیا کمونیسم کارگری نمیتواند مانند سایر گرایشات اجتماعی بر این احزاب تاٽیر گذار باشد؟
سیاوش دانشور: يک نکته روشن است و آن اينست که معمولا کادرها و بدنه هر حزبى از رهبريش جلو نميزند. اگر خطى و سياستى و سنتهائى در يک حزب تثبيت شده اند٬ لذا تصوير حال و بدرجه اى آينده اين حزب معين را هم ترسيم ميکنند. پراتيک سياستهاى جنبشهاى غير کمونيستى و غير کارگرى بويژه توسط کسانى که خود را کمونيست ميدانند و بسيار هم شريف اند و يا حتى توسط فعالين کارگرى نه امرى عجيب است و نه جديد. با اينحال تفاوت اينست که اين خطوط که امروز سيماى فکرى و سياسى اين احزاب را ترسيم ميکنند خطوطى بى بنيه و ناتوان و ژله اى هستند. اوضاع ميتواند اين جريانات را به هر سوئى پرتاب کند. نبايد ابدا سورپرايز شد اگر سياستهاى خلص ناسيوناليستى و پست مدرنيستى و يا سکولاريسم راست و اتحاديه گرائى در ميان اينان سبز شود. تکليف ما با سياستهاى حاکم براين جريانات روشن است. اما احزاب سياسى پديده ايستائى نيستند. يک واقعه مهم ميتواند٬ و نمونه کم نداشتيم٬ که احزاب خيلى جدى را هم پرت کند و يا دفرمه و به پديده اساسا متفاوتى تبديل کند. تصميمات سياسى افراد هميشه نقش دارند. هيچ وقت کسى خود را تا ابد به آنچه امروز درست ميداند گره نميزند. هم آرمانخواهى کمونيستى و روند برگشت سياسى و ضد آرمانى٬ هر دو٬ از افراد معين در يک جريان واحد و در متن کشمکشهاى سياسى و طبقاتى پديده هاى عميقا متفاوتى ساخته است. به همين اعتبار قدرت و پيشروى کمونيسم طبقه کارگر ميتواند در جرياناتى که هنوز برخى آدمهايشان خود را وقف اين راه کرده اند تاثيرات خود را بگذارد. سرنوشت افراد و بدنه احزاب همواره و جبرا با سياستهاى حاکم بر آنها گره نخورده است. خيلى ها راهشان را جدا ميکنند٬ خيلى ها پرچمى بلند ميکنند و تلاش دارند سر ترکه را به طرف ديگرى خم کنند٬ بسيارى تمکين ميکنند و تدريجا عوض ميشوند٬ عده اى پاسيف و خانه نشين و نااميد ميشوند. اما فقدان يک پرچم سياسى و يک تقابل از موضع کمونيسم طبقه کارگر بدون ترديد ماتريال انسانى اين جريانات را نيز سرباز ناسيوناليسم چپ و جريانات غير کارگرى خواهد کرد. امرى که نمونه آن در قرن بيستم و در ميان احزاب منتسب به "بلشويک" و "کمونيست" کم نداشته ايم.
ترديدى نيست ديدگاههاى سياسى واحدى دراين احزاب وجود ندارند. اما سنت و سياست حاکم معرفه است. آشفتگى در ديدگاهها٬ توجيه کردن و ماله کشى "سوتى" ها بجاى فعاليت سياسى٬ سياست ازاين ستون به اين ستون رفتن و فن بقا٬ به خود مشغولى مفرط و رواج بد دهنى و مغشوش کردن فضاى سياسى٬ به سخره گرفتن مهمترين نقطه قدرتهاى کمونيسم کارگرى از جمله انسانگرائى مارکسى آن و رفتن در جلد "سياستمدارانى" که پرنسيپ هايشان تابع منافع لحظه اى است٬ شکست روزافزون استراتژيها و سياستهائى که در هر دوره طرح کردند٬ همه اينها و مجموعه اى از نااميدى و کنار کشيدنها که بوجود آوردند جملگى بيان بن بست خطوط حاکم براين احزاب است.
کمونيسم کارگرى بعنوان يک جنبش مستقل طبقاتى براى آزادى جامعه با هر پيشروى جدى اش روى معادلات سياسى تاثير ميگذارد. بدرجه اى که ما قادر شويم اين پرچم را به تريبون اصلى اعتراض کمونيستى وسوسياليستى کارگران تبديل کنيم٬ بدرجه اى که در دفاع از مارکس و منصور حکمت مستدل و محکم و سياسى حرف بزنيم و پراتيک مان هم متکى و منطبق بر همين ديدگاهها باشد٬ بدرجه اى که جنبش وسيعتر کمونيسم کارگرى را حول ادبيات و سياستهايمان قطبى کنيم٬ به همان درجه تاثير روى چپ عموما و اين احزاب خصوصا ميگذاريم. بارقه هاى اين تاثيرات امروز براى هر ناظرى قابل روئيت اند. نکته اى که اساسى است اينست که ما با يک جامعه ٧٠ ميليونى و يک دنيا مسائل مهم و حياتى بويژه در جنبش کارگرى روبرو هستيم. ثقل توجه و انرژى ما بايد معطوف به اين اقيانوس باشد و آگاهانه هر روز فاصله مان را با بقاياى سنتهاى غير کارگرى و غير کمونيستى بيشتر کنيم. در چهارچوب دفاع از مبانى فکرى و سياسى اين نوع کمونيسم و مقابله با سياستهائى که ميتواند تاثيرات منفى روى جنبش طبقاتى ما داشته باشد٬ بدون ترديد بايد سلاح نقد کمونيستى را يک لحظه زمين نگذاريم. اما بنياد اين نقد تقويت سنت اجتماعى کمونيستى کارگرى است. ما بايد اجتماعا تمايزات مان را پررنگ تر کنيم. به اين اعتبار تمايزات فکرى و سياسى ما بهتر درک ميشود.
یک دنیای بهتر: قطعنامه به مساله انشعاب در حزب کمونیست کارگری و قطبندیهایی که منجر به انشقاق در حزب کمونیست کارگری منصور حکمت شد اشاره میکند. امروز خطوط حاکم بر این احزاب از این جدایی و انشقاق دفاع میکنند و آن را نتیجه ضروری تحولات سیاسی درون حزبی میدانند. در این صورت آیا انشعاب اجتناب پذیر بود؟ چگونه میشد جلوی این انشقاق را گرفت؟ چگونه میشد تزهای راست کورش مدرسی و تزهای پوپولیستی حمید تقوایی را کنار زد و حزب را از گزند این گرایشات حفظ کرد؟ چگونه شد که خط منصور حکمت نمایندگی نشد؟ منصور حکمت قبلا هشدار داده بود٬ تاکید کرده بود که رهبری این حزب مسئول انشقاق در حزب خواهد بود. چگونه این مساله راهنمای رهبری وقت حزب نشد؟
آذر ماجدی: بنظر من این انشعاب اجتناب پذیر بود. درست است که اختلافات بر سر سیاست های معینی حاد شد، اما تا آنجا که به سیاست های راست کورش مدرسی مربوط می شود، هیچگاه به سیاست های رسمی حزب بدل نشد. عملا حاشیه ای شد. حمید تقوایی نیز در آن مقطع کاملا روی پای خود نایستاده بود. هنوز آن اعتماد به نقس کافی را نداشت. سیاست های مطروحه عملا در پروسه بحث در دفتر سیاسی تعدیل می شد.
آنچه که کمر حزب را شکست، قطب بندی های جناحی زودرس در رهبری حزب بود. این قطب بندی ها پیش از آن که بر سر سیاست ها باشد، بر شناخت شخصیتی – جایگاهی دو نفر، کورش مدرسی و حمید تقوایی، متکی بود. مساله سبک رهبری نیز جایگاه تعیین کننده ای در این انشقاق داشت. تداوم رهبری جمعی یا بازگشت به سیاست انتخاب لیدر به یک موضوع اختلاف جدی در رهبری حزب بدل شد. بخشی فعالانه خواهان تغییر سیاست رهبری بودند. تعدادی مصرانه خواهان حفظ رهبری جمعی بودند و تعدادی نیز در حال نوسان.
خیلی سریع بر سر مساله رهبری جمعی یا فردی، رهبری حزب به دو جناح تبدیل شد. یک جناح در طرفداری از انتخاب لیدر، حول کورش مدرسی منسجم شد. این رفقا حول سیاست های مطروحه از جانب کورش مدرسی جمع نشدند، عمدتا در هراس از پوپولیسم شناخته شده حمید تقوایی، جناح کورش مدرسی را شکل دادند. جناح مقابل، اما، یک جناح منسجم نبود، کاملا حالت سلبی داشت. "نه" به جناح دیگر بود. این جناح، در ابتدا جناح حمید تقوایی نبود. بخشی از رهبری عمدتا در هراس از سیاست های راست کورش مدرسی و شناختی که از او داشتند، در این جناح جمع شدند. رفته رفته حمید تقوایی در این جناح عروج کرد.
انشقاق زود رس، کاهش شدید و بعضا قطع ارتباطات رفیقانه میان دو جناح و قطب بندی های اغراق شده به یک بی اعتمادی جدی درون رهبری حزب انجامید. این بی اعتمادی سریعا تعمیق یافت و به جایی رسید که کار مشترک بین دو جناح را عملا بسیار دشوار کرده بود. یکی از تاثیرات جانبی مضر این جناح بندی، حاکم شدن روش های تشکیلاتی غیرصمیمانه، غیر رفیقانه و کاملا غیراصولی و مغایر با سیاست های پیشین حزب بود.
در این شرایط بی اعتمادی، در خلاء یک رهبری که روزمره به حزب افق میدهد و راه پیشروی را باز و روشن می کند، زیر فشار عاطفی از دست دادن منصور حکمت، در هراس و بیم از آینده حزب و کمونیسم کارگری، یک تراژدی شکل گرفت. بنظر من اگر تعدادی با هوشیاری و درایت و بصیرت به مسائل می نگریستند، و با اعتماد به نفس بیشتری به جلوی صحنه می آمدند، امکان جلوگیری از انشعاب موجود بود.
یک دنیای بهتر: امروز ما شاهد روند بازنگری نیروها و کانونهای جدا شده از دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" در برخورد به مساله انشعاب هستیم. چگونه شد که بخشی از نیروهایی که خود در یک قطب بندی در مقابل هم قرار گرفتند٬ اکنون به ارزیابی نسبتا مشترکی از این فاجعه رسیده اند؟ کدام ارزیابی واقعی است؟ آنچه رهبری این احزاب ادعا میکنند یا جریاناتی که به بازنگری از انشعاب برخواسته اند؟ تاٽیر انشعاب در جامعه چگونه بود؟ چه تغییری درموقعیت کمونیسم در ایران ایجاد کرد؟
علی جوادی: انشعاب برای کسی که دچار نابینایی سیاسی نشده باشد و کماکان در گرد و خاک و جناح بندیهای آن دوران باقی نمانده باشد٬ یک ضربه سخت به موقعیت کمونیسم کارگری بود. در این واقعیت نباید تردیدی کرد. ما در ارزیابی انتقادی در برخورد به مساله انشقاق در صفوف حزب کمونیست کارگری تاکید کردیم که خط کمونیستی منصور حکمت در این دوران نمایندگی نشد. توصیه اساسی منصور حکمت حفظ اتحاد و یکپارچگی حزب بر مبنای کمونیسم کارگری بود. قطبندی در این حزب در این دوران برمبنای تقابل خط کمونیستی منصور حکمت و جریانات متغایر از آن نبود. در هر دو سوی این قطب بندی جریاناتی وجود داشتند که گوشه هایی از حقیقت سیاسی و کمونیستی را نمایندگی میکردند. اما تمام حقیقت کمونیستی در هیچکدام از قطب بندیها نمایندگی نشد. سیاستهای حاکم بر هر کدام از این قطبها سیاستی مغایر کمونیسم منصور حکمت بودند. این قطب بندیها بیشتر سلبی بود تا اٽباتی. بسیاری کسانی که با پرچم کورش مدرسی از حزب جدا شدند الزاما مدافع سیاستهای کورش مدرسی نبودند. شناخت خوبی از خط حمید تقوایی و تاریخ آن در صفوف حزب کمونیست و حزب کمونیست کارگری داشتند. در طرف مقابل هم کسانی که در تقابل با خط کورش مدرسی در این سو قرار داشتند٬ الزاما مدافع خط سیاسی حمید تقوایی نبودند. هم حمید تقوایی و هم کورش مدرسی خود در مقاطع متفاوتی بر این واقعیت اذعان کرده اند. بی دلیل نیست که پس از مدت کوتاهی که از انشقاق در صفوف حزب کمونیست کارگری نگذشته بود ما شاهد شکل گیری اختلاف در صفوف هر دو حزب بودیم. و جالب اینجاست که جریانات انتقادی اصلی جدا شده از این دو حزب هر کدام با تاکید بر کمونیسم منصور حکمت و تلاش برای پیشبرد این سیاستها شکل گرفتند. این تشابهات تاریخی حاصل یک همکاری و همفکری از پیش نبود. حاصل تلاش کمونیستی در مقابله با سنتهای سیاسی ای بود که بر رهبری این دو حزب غالب بود. حاصل تلاشهایی موازی در بستر سیاسی مشترکی است. برای ما مساله از همان کنگره پنج شروع شد.
دوران انشعاب دوران سختی بود. سیاستهای راست کورش مدرسی٬ دعوای این جریانات بر سر لیدری حزب٬ سیاستهای چپ رادیکال حمید تقوایی مجموعا به یک قطب بندی کاذب شکل داد. شخصا از تمام مواضعم٬ نه الزاما نوع بیان آن٬ در قبال خط سیاسی کورش مدرسی دفاع میکنم. اما در عین حال باید تاکید کنم که نسبت به خط حمید تقوایی با اغماض برخورد کردم. (شاید کاراکترهای اصلی این دوران باید در سمیناری تاریخ شفاهی این دوران را مورد ارزیابی و موشکافی قرار دهند) برای من تقابل جدی با خط حمید تقوایی از آنجایی شروع شد که بحٽ "حزب سازمانده و رهبر" را در پلنوم ٢٤ حزب مطرح کردم. بسرعت روشن شد که جریانی که رهبری حزب را در دست گرفته است٬ پدیده دیگری است. از جنس دیگری است. شکاف پس از آن تعمیق شد. در اینجا دوست دارم بر این نکته تاکید کنم که ما جوانب ضعف کارمان را زیر ضرب انتقادی قرار میدهیم. ابایی نداریم که به ما بگویند اشتباه کردید. خود پیشقدم اذعان به اشتباهات خود هستیم. جریانی که نتواند به اشتباهات خود برخورد کند مسلما در این اشتباهات غرق خواهد شد. در پاسخ شاید نقل این خصلت انقلابات پرولتری از جانب مارکس روشنگر این مساله باشد: "انقلابهای پرولتری یعنی انقلابهای قرن نوزدهم بر عکس مدام از یکدیگر انتقاد میکنند٬ پی در پی حرکت خود را متوقف می سازند و آنچه که انجام یافته بنظر میرسد باز میگردند تا بار دیگر آنرا از سر بگیرند٬ خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاشهای اولیه خود را بیرحمانه بباد استهزاء میگیرند. دشمن خود را گویی فقط برای آن برزمین می کوبیدن که از زمین نیرو بگیرد و بار دیگر غول آسا علیه آنها قد برافرازند٬ در برابر هیولای مبهم هدفهای خویش آنقدر پس می نشینند تا سرانجام وضعی پدید آید که هرگونه راه بازگشت آنها را قطع کند و خود زندگی با بانگی صولتمند اعلام دارد: گل همینجاست٬ همینجا برقص!" (مارکس ١٨ برومر لوئی بناپارت)
مسلم است که جریاناتی که سکان این احزاب را در دست دارند باید بر حقانیت و ضرورت انشعاب تاکید کنند. انتظار دیگری از این جریانات اشتباه است. این جریانات محصول نمایندگی نشدن کمونیسم کارگری در یک مصاف مهم بعد از مرگ منصور حکمت هستند. این تاریخ را ما دگرگون خواهیم کرد.
یک دنیای بهتر: در قطعنامه حزب آمده است: " ما کادرها و نیروهاى کمونیسم کارگری در اين احزاب را به برافراشتن پرچم کمونيسم کارگرى منصور حکمت و پیوستن به حزب اتحاد کمونیسم کارگری فرا میخوانیم." آیا این سیاستی "انحلال طلبانه" نیست؟ این فراخوان چقدر عملی است؟ چه ارزیابی ای از نیروهای درونی این احزاب مطرح است؟
آذر ماجدی: این سیاست در جهت تحکیم و انسجام بیشتر کمونیسم کارگری است. این سوال که آیا انحلال طلبانه هست یا نیست، بنظر من سوال بی ربطی است. ما با باصطلاح احزاب خواهرمان که مواجه نیستیم. قصد ما متحد کردن کادرهایی است که خود را کمونیست کارگری می دانند، این دو حزب دیگر جای مناسبی برای آنها نیست. گیجی و استیصال و بعضا انفعال نتیجه ادامه این وضعیت خواهد بود. تلاش این قطعنامه ارائه یک ارزیابی ابژکتیو از این دو حزب و گذاشتن راه حل پیش پای کسانی است که در این احزاب هستند و خود را متعلق به جنبش کمونیسم کارگری منصور حکمت می دانند.
جدال گرایشات و تلاش برای به اهتزاز درآوردن پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت، پس از انشعاب در این احزاب ادامه یافت و به جدایی هایی از این احزاب انجامید. تشکیل فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری و سپس حزب اتحاد کمونیسم کارگری نتیجه این پروسه در حزب کمونیست کارگری بود. اختلاف، گیج سری و انفعال در هر دو حزب موجود است. از چند و چون آن مطلع نیستم. اما وجود آن کاملا مشهود است. سکوت و انفعال راهی است که برخی از کادرها اتخاذ کرده اند. این بسیار مضر است.
باید جلوی رشد انفعال را بگیریم. باید یک پرچم آلترناتیو بلند کنیم تا بتوانیم این طیف را گرد آوریم. از این رو این فراخوان یک حرکت کاملا اصولی و کمونیستی در جهت ایجاد اتحاد و انسجام در صفوف کمونیسم کارگری است. ما داریم به وظیفه کمونیستی خود عمل می کنیم. امیدواریم که رفقای کمونیست کارگری در این احزاب به این فراخوان پاسخ مثبت دهند. اما باید در نظر داشت که شرایط بسیار برای این رفقا سخت است. رهبری این دو حزب آن چنان فضای مسموم و آلوده ای ایجاد کرده اند که خروج از صفوف خود را همچون فرقه های مذهبی مشکل کنند. فضای ارعاب و فحاشی که ایجاد کرده اند، بسیاری را عملا به سکوت و انفعال میکشاند. یکی از ارکان برافراشتن پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت مبارزه با این فضای مسموم و آلوده و ایجاد یک فضای باز و سالم کمونیستی برای مبارزه و نقد است.
یک دنیای بهتر: مساله حزبیت کمونیست کارگری با رشد و گسترش و غلبه خطوط غیر کمونیستی بر این احزاب ضربه جدی ای خورده است. مساله این است: چه باید کرد؟ چگونه میتوان حزب آماده تصرف قدرت سیاسی را بازسازی کرد و ساخت؟
علی جوادی: پروژه بازسازی حزبیت کمونیسم کارگری یک پروژه حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. ما میخواهیم به حزبیتی کمونیستی کارگری در بستر تحرک اعتراضی طبقه کارگر شکل دهیم. از این رو حلقه اصلی فعالیت ما و سیاست کنونی ما در استراتژی عمومی مان برای کسب قدرت سیاسی شکل دادن به تحزب کمونیسم کارگری در صفوف جنبش رادیکال و سوسیالیستی طبقه کارگر است. ما یک گام به عقب برداشته ایم تا دو گام به جلو برداریم. یک رکن جدایی احزاب موسوم به "کمونیست کارگری" از سنت کمونیسم کارگری گسست اجتماعی و سیاسی آنها از این بستر مبارزاتی است. این سیاست ما از جانب خط کمونیسم غیر کارگری به "کارگر پناهی" تعبیر میشود. انتظار دیگری هم نمیتوان داشت. کارگر برای این "کمونیسم" پدیده ای نامانوس است. کمونیسمشان از جنس کمونیسم طبقات دیگر است.
کمونیسم ما نه تنها باید گسترده شود بلکه مهمتر باید اجتماعی شود. اما راه اجتماعی شدن آن از پروسه "کار سوزنی" در جامعه نمیگذرد. ما مکانیسمهای تغییر و تحول در طبقه کارگر و جامعه را میشناسیم. طبقه کارگر لوح خام و نانوشته ای نیست که "روشنفکران" طبقات دارای جامعه اهداف و سیاستهای خود را بر آن بنویسند. در هر مقطعی٬ حتی در شدیدترین اختناقهای سیاسی٬ طبقه کارگر دارای محافل و شبکه های رهبری و دارای درجه معینی از "تشکل" و "اتحاد" است. رهبران عملی کارگری یک عنصر ٽابت و داده شده سوخت و ساز در صفوف طبقه کارگر هستند.
ما میخواهیم به حزبی اجتماعی و سیاسی شکل دهیم. حزب سیاسی کارگران. این حزب باید در برگیرند رهبران عملی و سوسیالیست طبقه کارگر باشد. راه حل اجتماعی ما از کانال جلب و جذب این رهبران و نشاندادن ظرفیتهای تعیین کننده و مطلوبیت حزبیت کمونیسم کارگری به این رهبران و فعالین است. حزب ما پروسه گسترش اجتماعی خود را اساسا از این مجرا ممکن و عملی میداند. حزبی که توانسته است بخش قابل ملاحظه ای از رهبران عملی و سوسیالیست طبقه کارگر را با خود داشته باشد٬ در هر تحرک جدی طبقه بسرعت اجتماعی خواهد شد. ابعادش بسرعت تغییر خواهند کرد. به نظر من سرنگونی رژیم اسلامی هر چه بیشتر در گرو تحرک و هژمونی طبقه کارگر و کمونیسم بر اعتراضات توده های مردم سرنگونی طلب است. حزب کمونیستی و طبقه کارگر نباید نیروی ذخیره این اعتراضات شود. باید رهبر و سازمانده آن باشد. این آن پروسه ای است که ما در استراتژی سازمانی خود دنبال میکنیم. این آن پروسه ای است که حزب را برای تصرف قدرت سیاسی آماده میکند.
یک دنیای بهتر: در پایان٬ چه احساسی نسبت به این تغییر و تحولات در حزب کمونیست کارگری منصور حکمت دارید؟ نستالژی؟ افسوس فرصتهای از دست رفته؟ یا تیر به پای خود زدن؟ کدامیک؟ پروسه فائق آمدن بر این تاریخ را چگونه می بینید؟
سیاوش دانشور: بعنوان کسى که به سهم خودم دراين دوران حاضر و شريک بوده ام نميتوانم براى آنچه اتفاق افتاد شانه بالا بياندازم. کمونيستهاى اين حزب در مقاطع تعيين کننده اى آنطور که شايسته است نقش خود را ايفا نکردند. ميتوانستند جلوى اين روند را بگيرند و يا دستکم خونريزى حاصل از آن را به حداقل برسانند. نهايتا از ته تاريخ به تاريخ نگاه کردن هم ساده است و هم متدى غير مارکسى براى تبئين آن.
بعنوان کمونيستها و مارکسيستهائى که آرمان و اهداف سياسى روشنى دارند٬ من ضرورتى نميبينم خود را به افسوس محدود کنيم. درک عمق اين رويداد و داشتن نگرشى انتقادى و عميق به آن و همينطور تلاش براى بازسازى اين لطمات کارى است که کمونيستهاى کارگرى بايد انجام دهند. ما به سهم خود با درجه اى انعطاف تلاش کرديم مسئولانه به اين روند برخورد کنيم. اين تلاشها شکست خورد و بخشا محصول نادقيقى خود ما بر مختصات جريانات جديدى بود که اين پروسه بيرون داد. امروز نقدها عميق تر شدند. تجاربى موجوداند. ما حساب خود را با يک دوره و سياستهائى صاف کرديم. از روشها و سنتهاى آنها نه فقط فاصله گرفتيم بلکه عميقا آنها را نقد کرديم و در مقابل شان آگاهانه ايستاديم. همه اينها براى روشنتر شدن ما يا اصطلاحا خود روشنگرى شايد مفيد بوده است و چهارچوب سياسى روشنى ترى را بدست داده است. با اينحال اين گوشه اى از تلاش بيشتر نميتواند محسوب شود. اساس تلاش ما اينست که کمونيسم را بعنوان جريانى اساسا کارگرى با هدف و افق يک انقلاب کارگرى عليه کل بورژوازى بميدان بکشيم و ملزومات اين پيروزى را پاسخ دهيم. اين امرى بود که از روز اول براى ما هدف بود و در همان سخنرانيهاى کنفرانس اول حزب برآن تاکيد داشتيم و يا در پلاتفرمهايمان در دوران فراکسيون روى جوانبى از آن تاکيد کرديم. ما اين مسير را عليرغم شرايط سختى که برايمان ايجاد شد و يا پروژه اى که داشتيم رفتيم. امروز اين خصوصيت به ثقل اهداف استراتژيک ما تبديل شده و همه سرها به اينطرف با تمام انرژى و شور کمونيستى چرخيده است. ما هر سياستى و نفع و ضررش را براين اساس ارزيابى ميکنيم و هر دورى و نزديکى سياسى را هم همينطور.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى و کمونيستها و مارکسيستهاى طرفدار منصور حکمت ميتوانند اين تجربه جديد را عمق و تسرى بخشند. ما ميتوانيم به جنگ بورژوازى و جمهورى اسلامى در قلب قدرت سياسى و اقتصادى آنها برويم و بسرعت به جريانى معتبر و حزبى سياسى که آلترناتيو کمونيستى است تبديل شويم. همه چيز درگرو پراتيک کمونيستى است. کسانى که نميخواهند بعد از يک قرن تجربه مجددا کمونيسم و کارگر را به ديدگاههاى غير کارگرى و غير کمونيستى طبقات دارا در جلد چپ بفروشند٬ على القاعده نميتوانند اين روند را ديده باشند و عليه آن نشورند. ما موظفيم تلاشمان را بکنيم و بر موانع و معضلات اين تلاش امروز بيش از هر زمان اشراف داريم. آنچه که مسلم است خط و سياست درستى داريم و بستن اين تاريخ نيز در گرو پيشروى قابل توجه اين سنت متمايز و اجتماعى کارگرى کمونيستى است. *